دل من! زمستانی دیگر فرا رسید و تو چه خوش می نوازی ریتم نفس هایم را. بنواز نشانه حق. دوستت دارم راز زیبای من. نوازندگیت را در سینه ام هر لحظه با گوش جان می شنوم. بنواز که چه خوش می نوازی موسیقی نفس را. یلدایی دیگر را میهمان زندگی هستیم. چه حس خوبی دارم این روزها با تو. بیا امشب، دست یلدا را بگیریم و روی برف ها، کوچه های مهربانی را قدم بزنیم و بگذاریم زندگی رد گام هامان را بگیرد و با ما شانه به شانه هم قدم شود. دل من! می خواهم چله امسال را با تو بگیرم. می خواهم تپش هایت را تا طلوع صبح یلدا بشمارم. بیا آغوشمان را به روی رقص دانه های برف بگشاییم. بیا زمستان را تنگ در آغوش بگیریم و بوسه هایش را با بوسه هایی داغ پاسخ دهیم. دل من! بیا یلدا را که تن پوشی از شب و ستاره های آسمان به تن کرده به کلبه مان راه دهیم و خاطره های با هم بودنمان را مرور کنیم. این روزها بیشتر از هر وقتی قدرت را می دانم. ممدحیاتم! مفرح ذاتم!
زمستان، در می زند. سوز سرمایش بی تاب بزم ماست. تقلا می کند از لای درز در خود را در آغوش گرمای وجودمان بیندازد. من و تو معجزه مهریم. بیا در را بگشاییم. دیروز پاییز را روانه کردیم. بیا امروز پیشواز زمستان برویم. دل من! بیا یلدا را تا طلوع صبح، تا زایش مهر، بنوازیم. می دانی که؟ من و تو ودیعه عشق و مهریم.
یلداتان پر لبخند
#زهرا_خدری
#من_و_تو_و_یلدا
درباره این سایت