کدام درد اینگونه مچاله ات کرده؟ زندگی کدام غم را به جانت انداخته که اینگونه چمباتمه زده ای و گرد پیری بر محاسنت جلوه می فروشد؟! تن رنجورت کتاب قصه کدام ماجراست؟ خوره کدام دل مشغولی از فربگی تنت کاسته و پوست و استخوانی بر جای گذارده؟ به من بگو اهل کدام دیاری؟ در دیار تو نیز جام ها آکنده از خون دل مردم است؟ شرابی سرخ تر از سرخ؟ دستان پینه بسته ات رد بوسه کدام ظلم و جفاست؟ کم سویی چشمانت را کدام سورمه شفابخش، مرهم است؟ بوستانی پس زمینه تصویرت نمی بینم. رد گام های خوشنودی را در سیمایت نمی یابم. چه خوب بود اگر نقاش روزگار، طرح یک لبخند بر لبانت می نشاند!
#زهرا_خدری
#شرابی_سرخ_تر_از_سرخ
درباره این سایت